سیرت زیبا

وبلاگی برای افرادی با ذهنیت مثبت:-))

سیرت زیبا

وبلاگی برای افرادی با ذهنیت مثبت:-))

سیرت زیبا

سلام
وقت بخیر
بنده امیرمحمد نظرپور این وبلاگ رو برای شما دوستان عزیز ساختم
امیدوارم از مطالبی که بارگذاری میکنم، نهایت استفاده رو ببرید 💓❤️💓
اگه کاری داشتین👇😊👇
شماره همراه : 09165503614

۱۰۰ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

۱۹
بهمن

خاطره‌ای از شهید والامقام حسین خرازی وقتی تو جبهه هدایای مردمی را بازی می‌کردم در نایلون رو بازی کردم دیدم که واقعاً یک قوطی خالی کمپوت داخلش یک نامه است نوشته بود برادر رزمنده سلام من یک دانش‌آموز دبستانی هستم خانوم معلم گفته بود که برای کمک به نظرم بندگان جبهه‌های حق علیه باطل نفری یک هدیه بفرستیم با مادرم رفتم از مغازه بقالی کمپوت بخرم قیمت هر کدام از کمپوت ها را پرسیدم اما قیمت آنها خیلی گران بود حتی کمپوت‌گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزان تر بود را هم می‌توانستم بخرم آخر پول ما به اندازه سیر کردن شکم خانواده هم نیست در راه برگشت کنار خیابان این قوطی خالی کمپوت را دیدم در داشتم و چند بار با دقت آن را شستم تا تمیز شد حالا یه خواهش از شما برادر رزمنده ام دارم هر وقت که تشنه شدید از این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال شوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم بچه ها تو سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می‌گرفتند آب خوردنی که همراهش ریختن چند قطره اشک بود.
#وصیت_نامه_شهید_حسین_خرازی

اینجا با ما پیشتاز باش🌸👇

 

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

گفتیم نمی‌گذره؛ گذشت. گفتیم مگه می‌شه؟شد
گفتیم محال ممکنه؛ ممکن بود. گفتیم باورم نمی‌شه؛ باورمون شد. گفتیم نمی‌گذرم؛ گذشتیم
گفتیم نمی‌بخشم؛ بخشیدیم. گفتیم حرف می‌زنم، سکوت کردیم
گفتیم از پسش برنمیایم، اومدیم
گفتیم دیگه طاقت نمیارم، طاقت آوردیم
گفتیم تنهایی‌ مگه می‌شه؟ تنهایی شد
هرچی گفتیم و فکر کردیم طور دیگه‌ای شد!
باور پشت باور یا قوی تر شد
یا نابود شد و از بین رفت!
این شدن و نشدن‌ها شد تا بشینیم گوشه‌ی زندگی
پا رو پا بندازیم؛ بزنیم رو شونه‌ی خودمون
افتخار کنیم
که میون این شدن ها و نشدن ها تبدیل به آدم بهتری شدیم برای این‌ دنیا!


چایی ات سرد نشه

شبت بخیر رفیق!


اینجا با ما پیشتاز باش 😻🍄

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

╭ ─━─━─• · · · 
#عربیات•|シ︎🍭

•«العفو ألذّ من الانتقام، والعمل أمتع من الفراغ، والقناعه اأعظم من المال، والصحّه خیرٌ من الثّروه!»💕🎶•

بخشیدن از انتقام شیرین تر است، کار لذت بخش تر از بیکاری است، قناعت از پول بالاتر است و سلامتی بهتر از ثروت است-!💕🌍

「𝗷𝗈𝗶𝗇•🌸🍒

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

🎇•°
#پروفایل 
با عشق❤️
 بہ وطن😎💪
 ڪشور ها آباد مے شود😉🇮🇷


༄𝐣𝐨𝐢𝐧༄😎❤️

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

آرزوهـا🍄
پیله هایی در دل هستند🌵
که با امید پروانه ای🦋
بال گشوده🌼
و بسوی خدا اوج میگیرند🌪️
امیدوارم🌊
در این شب زیبـا☁️
پروانه آرزوهایتان بر زیباترین⚡
گلهای اجابت بنشیند🌸

#شب_بخیر
اینجا با ما پیشتاز باش 🌀🌬️
 

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

📚 #کتابخانه_رفاقت

خلاصه رمان صد سال تنهایی

ماجرای کتاب از صحنه اعدام سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آغاز می‌شود. درحالیکه مقابل جوخه اعدام ایستاده و خاطرات گذشته‌اش را مرور می‌کند، یعنی زمان آغاز به وجود آمدن دهکده ماکوندو زمانی که جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان می‌بایست با انگشت به آنها اشاره کنی.

در رمان صد سال تنهایی به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شده که نسل اول آن‌ها در دهکده‌ای به نام ماکوندو ساکن می‌شود. داستان از زبان سوم شخص حکایت می‌شود.

سبک این رمان رئالیسم جادویی است. مارکز با نوشتن از کولی ها از همان ابتدای رمان به شرح کارهای جادویی آنها می‌پردازد و شگفتی های مربوط به حضور آنها در دهکده را در خلال داستان کش و قوس می‌دهد تا حوادثی که به واقعیت زندگی در کلمبیا شباهت دارند با جادوهایی که در این داستان رخ می‌دهند ادغام شده و سبک رئالیسم جادویی به وجود آید. ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیت های داستان به جادویی شدن روایت‌ها می‌افزاید.

باید به این نکته هم اشاره کرد که رمان صد سال تنهایی کتاب ساده‌ای نیست و ممکن است خواننده به دلیل شباهت اسامی دچار اشتباه شود. پس اگر تازه کتاب خواندن را شروع کرده‌اید و بیشتر از چند جلد کتاب نخوانده‌اید، شاید این کتاب گزینه‌ی مناسبی برای خواندن نباشد.

🆔|↬❥ 

منظور از کتابخانه سیرت چیست؟؟؟؟

ما در این برنامه سعی داریم کتابهایی که مورد پسند عامه مردم هست رو به شما معرفی کنیم🌹

همراه ما باشید ... ✅

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

#خط_تحریری
#بینش
اثر صد و شصت و چهار

ارسالی از فرهنگی ارجمند استاد حمیدرضا سلیمی فرد.شهرستان زاوه.

 

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن
📚 #کتابخانه_رفاقت
 
خلاصه کتاب ملت عشق
 
داستان کتاب با مشکلات خانوادگی اللا شروع میشود. نویسنده صحنه شام خانوادگی ر ابه تصویر میکشد که اللا با نامزدی دخترش مخالفت میکند زیرا باور دارد او بسیار جوان است. اللا اعتقاد دارد چیزهایی مهمتر از عشق در زندگی وجود دارد که باید تجربه کرد و عشق احساسی زودگذر است. اما ژانت دختر او با نهیب به او یادآور میشود چون خودت عشق را تجربه نکردی، منکر آن میشوی؟ همین اتفاق همزمان میشود با ویرایش یک کتاب جدید توسط اللا که زندگی او را به کلی دگرگون میکند. اللا از خداوند میخواهد یا عشق را به آن نشان دهد یا او را بی  احساس کند. در چنین شرایطی بخشی از کتاب عزیزی زاهارا را میخواند و عاشق این مرد میشود و خانواده خود را رها می کند و راهی سفر میشود تا زاهارا را ببیند. او داستان متحول شدن مولانا پس از دیدار شمس را با داستان زندگی خود یکسان میبیند و زاهارا را شمس زندگی خود میداند.
 
در مقدمه این کتاب داستان سفر زندگی خانم اللا روبینشتاین را می خوانید که چگونه از زندگی راکد و بی روح، به معنای زندگی دست یافت. سنگی را به رودخانه ای بیندازید، چندان تاثیری ندارد. سطح آب اندکی می شکافد و کمی موج بر میدارد. صدای نامحسوس تاپ می آید که آنهم در هیاهوی رودخانه گم میشود. اما اگر همان سنگ را به برکه ای بیندازی، تاثیرش بسیار ماندگارتر و عمیق تر خواهد شد. ابتدا حلقه ای پیدا میشود و سپس حلقه ای دیگر باز میشوند. سنگی کوچک در چشم بهم زدنی چه ها که نمیکند… رودخانه به بی نظمی و جوش و خروش عادت دارد و دنبال بهانه ای برای خروشیدن می گردد. اما برکه برای موج برداشتنی چنین ناگهانی آماده نیست. یک سنگ کافی است برای زیر و رو کردنش و برکه پس از برخورد با سنگ نمی تواند مثل سابق بماند.
 
🆔|↬❥ دریافت
 
همراه ما باشید ... ✅
  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن

✨ #پروفایل
❤️ #خدا

خدا میگه :
کسی دوست نداره مهم نیست ؛ 
چون من دارم🙂🙃

🆔|↬❥ 

همراه ما باشید ... ✅

  • امیرمحمد نظرپور
۱۹
بهمن
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋
 
بازگشت بعد از 5 سال چشم انتظاری🕊️
 
شهید محمد بلباسی🌹
تاریخ تولد: ۱ / ۱ / ۱۳۵۸
تاریخ شهادت: ۱۷ / ۲ / ۱۳۹۵
محل تولد: قائم شهر
محل شهادت: سوریه
 
🌹 همرزم← چند شب دیدم شهید بلباسی موقع خواب نیست‼️برام جای سوال بود ؟؟ که چرا وقتی همه خوابند و موقع استراحتن ایشون نیستند🥀یک شب به صورت اتفاقی ساعت از دوازده شب گذشته بود ایشون رو دیدم. متوجه شدم شب ها وقتی بیشتر رزمنده ها خواب هستند و درگیر کار نیستند💤 محمد میرفت داخل کیسه ها رو پُر میکرد و با ماشین کیسه ها رو جا به جا میکرد و مشغول سنگرسازی بود🌷همسرش ← فاطمه ، حسن ، مهدی و زینب چهار یادگار محمد هستند🌷 محمد به سوریه رفته بود قبل از اینکه زینبش را ببیند🥀زینبی که ۶‌ماه دیگر تازه به دنیا می‌آمد🥀محمد وصیت کرده بود «از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی‌ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد».🌷محمد به دست تکفیری ها به شهادت رسید و پیکرش مفقود ماند.🥀🖤 بعد از 5 سال چشم انتظاری خانواده، پیکرش تفحص و شناسایی شد و مهر ماه 1399 به وطن بازگشت🕊️ حالا دیگر زینب جایی دارد برای سبک شدن و درد دل کردن با پدرش🌷 پدری که ندید او را🥀پدری که رشید بود پدری که پهلوان دیارش بود.🕊️🕋
 
شهید محمد بلباسی
شادی روحش صلوات
 
  • امیرمحمد نظرپور